جدول جو
جدول جو

معنی ساده جگر - جستجوی لغت در جدول جو

ساده جگر
بی مکر و حیله، بی کینه
تصویری از ساده جگر
تصویر ساده جگر
فرهنگ فارسی عمید
ساده جگر
(دَ / دِ جِ گَ)
کنایه از مرد خفیف العقل. (بهار عجم) (آنندراج). ساده لوح. ساده دل. سینه صاف. کنایه از مردم خفیف العقل بی نفاق. (مجموعۀ مترادفات)
لغت نامه دهخدا
ساده جگر
ساده لوح ساده دل خفیف العقل
تصویری از ساده جگر
تصویر ساده جگر
فرهنگ لغت هوشیار
ساده جگر
((~. جِ))
بی مکر و حیله
تصویری از ساده جگر
تصویر ساده جگر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ گَ)
حکاک. (منتهی الارب) (دهار) :
عقیق را چوبسایند نیک سوده گران
که آبدار بود با لبان تو ماند.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(یَهْ جِ گَ)
غمگین. سیاه درون:
همچو آئینه از نفاق درون
تازه روی و سیه جگر مائیم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ شَ /شِ کَ)
امردی که هنوز خط پشت لب برنیاورده باشد و بمناسبت لب شکر گفته (اند) . (آنندراج). بیریش. ساده رخ. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده عذار:
ساده زنخدان بدم و ساده کار
ساده نمک بودم و ساده شکر.
سوزنی.
بس دانۀ دلها که ز تن برد بتاراج
آن مور که گرد لب ساده شکران شد.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ طَ / طُو)
کنایه از آدمی بی تکلف. (بهار عجم) (آنندراج). صاف و صادق و بی ریا و راست و درست در هر کاری. (ناظم الاطباء).. ساده وضع:
مروت ساده طورت کرد اما
چه خود را خوب در کار تو کردم.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آنکه کار سادگان و ساده رویان دارد. بیریش. مأبون. تاز:
ساده زنخدان بدم و ساده کار
ساده نمک بودم و ساده شکر.
سوزنی.
، یک نوع از زرگری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوده گر
تصویر سوده گر
ساینده فلز و سنگ قیمتی خرد کننده احجار کریمه و فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده طور
تصویر ساده طور
شخص بی تکلف صاف و صادق بی ریا ساده وضع
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کار سادگان و ساده رویان دارد بیریش امر، نوعی زرگری ساده و بی پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده کار
تصویر ساده کار
بی ریش، امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده نگر
تصویر ساده نگر
ساده لوح
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش باور، زودباور، ساده دل، ساده لوح، مغفل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش باوری، زودباوری، ساده دلی، ساده لوحی، ساده اندیشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ساده گی
تصویر ساده گی
Ordinariness
دیکشنری فارسی به انگلیسی